دست تو دست هم تا ته کوچه رفتیم و صحبت کردیم
حالا می فهمم چرا می گن "دیوانه باران زده " ؟
تو چشماش عشق شعله ور بود.تا حالا کسی رو اینجوری ندیده بودم.
حتـــی ...
زمان رفتن به خونه یه جدایی چند ساعته خیلی واسمون سخت بود .
بالاخره رفت تو خونه ولی من طبق معمول ته کوچه ایستادم
همون جا که یاد آور خاطرات تلخ وشیرین زیادی برام بود
یه نگاه به دیوار انداختم با خودم تصمیم گرفتم
من هم یه یادگاری روی دیوار بنویسم
روی زمین یه تیکه گچ افتاده بود
اونو برداشتم و روی دیوار نوشتم:
نظرات شما عزیزان:
زیبا بود
بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی...
بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی...
بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی...
بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوزهم دوسش داری...
بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی...
[ پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:ته کوچه,متن عاشقانه,زیبای عاشقانه,باران پاییزی,, ] [ 12:36 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[